- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها
ما طایـفـۀ درد؛ شـفـا را ز تو خواهیـم مجـروح دلانـیـم دوا را ز تو خـواهیم افـسـرده شـدیـم از اثـر کثرت غـفـلت ای خاطرۀ سبز صفا را ز تو خواهیم از فرط فراموشی مرگ اشک نداریم ای کوثر جوشنده بکا را ز تو خواهیم ای خانه ی ذکر تو خـرابـات محـبـان ما بادۀ جان بخش بقا را ز تو خواهیم پا بست کویریم عطش هم سخن ماست بـاران عنـایـات خـدا را ز تو خـواهیم بـال و پر ما سوخته ای یـاس شهـیـده پـرواز به سوی شهدا را ز تو خواهیم جـانـبـازتـرین مـادر عـالـم نظری کن جان دادن در کرببلا را ز تو خواهیم دنـیـا چه بـهـا دارد اگـر اهـل نباشیم؟ اهلیت و ایمان و ولا را ز تو خواهیم همراهی سادات یقین فیض عظیمی است این اُنس به اولاد شما را ز تو خواهیم مـا مـنـتــظـر آمـدن مـصـلـح کُــلّــیــم دیگـر فـرج آل عـبـا را ز تو خـواهیم از جـلـوۀ آن مـنـتـقـم چـهــرۀ نـیــلــی پایان غم و درد و عزا را ز تو خواهیم
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شمـع وجود فـاطمـه سوسو گرفتـه است شب با سکوت بغض علی خو گرفته است آتـش گـرفـت جــان عــلــی با شــرار آه وقـتـی که از ولی خـدا رو گـرفـته است در دست نــاتـوان خـودش بـعـد مـاجـرا اين بار چندم است كه جارو گرفته است قلب تمام ارض و سماوات و عرش و فرش یک جا برای غربت بـانو گـرفـتـه است حـتـی وجـود مـیـخ و در و تـازیـانـه ها عطر و مشام از گل شب بو گرفته است بـا ازدحـام مـوج مــخـالـف بـیـا بـبــیـن کـشـتـیِّ عمر فـاطـمـه پهلـو گرفته است مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت سر در بغل گرفتـه و زانو گـرفـته است
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بر سـاحـل شـكـافـتـه پـهـلو گرفته بود ماهی كه از ادامه شب رو گـرفته بود آرامـشی عـجـیـب در انـدام سـرو بود گویا تنش به زخـم تـبر خو گرفته بود دستـی به دستـگـیـره دروازه بـهـشـت دستـی دگـر بر آتش پـهـلـو گرفته بود برخاست تا رسد به بهاری كه رفته بود آهـوی عـشـق بوی پـرستـو گرفته بود آن شب چگونه مرگ به بانو جواز داد؟ او كه هـمـیـشه اذن ز بـانو گرفته بود از كوچههای شـهـر؛ صدایـی نشد بلند نعـش مدینه در تبِ شب؛ بو گرفته بود پشت زمین شكست، خدا گریهاش گرفت وقتی علی دو دست به زانو گرفته بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
از غصه سرتاسر شدی این چند ماهه دلـتـنگ پیـغـمـبـر شدی این چند ماهه وقتی شنیدی دست من را صبـر بسته یک پارچه حـیدر شدی این چند ماهه با خـطـبـه هایت هرکجا فـتنه به پا شد پـیـغـمـبـرِ دیـگـر شـدی این چند ماهه دیدی که تنها مانده ام، زهـرا برایم… سینه سپـر، لشکر شدی این چند ماهه حق داری اصلا خنده روی لب نداری خسته از این بستر شدی این چند ماهه من که خبر دارم؛ نپوشان صورتت را یـاسِ علی! پـرپـر شدی این چند ماهه دارد عـلی دق می کند از این مصیبت این قدر که لاغـر شدی این چند ماهه شرمنده ام زهرا در این کوچه؛در این راه خـاکی سرِ معـبـر شدی این چند ماهه داغت قـد من را شکست اما تو انگـار از من خـمـیـده تر شدی این چنـد ماهه فهـمیدم از این لاله ها، حـق داشتی که پنهان در این معجر شدی این چند ماهه غیـر از خیال و سایـه ای از تو نمانده از سایه هم کـمـتر شدی این چند ماهه
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست گریه در روضۀ او مسلک عرفانی ماست مـا پـریـشـان غـم مـادرمـان فـاطـمـه ایم غـربتـش علت این گـریۀ طولانی ماست هـر کـسی در پـی دارو و دوا می گـردد نمک روضـۀ او نـسـخـۀ درمـانی ماست هرکسی رخت عـزا کـرده به تن می داند که چنین پـیـرهـنی علّت سلـطانی ماست لـعـن بر قـاتـل صـدیـقـۀ کبری بی شـک مُـهـر تـأیـیـد و قـبـولی مـسـلمانی ماست روضه خوان، روضۀ دیوار و در و کوچه نخوان سر شکستـن سند غـیـرت ایـرانی ماست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
زهـراست چـراغ شب ظلمانی حـیـدر زهـراست طبیب تب طـوفـانی حـیـدر زهـراست پـریـشانِ پـریـشـانی حـیـدر زهراست به هر معـرکه قربانی حیدر یک جمله بُوَد ذکر لب حضرت زهرا مَن ماتَ عـلـی حُبِ علی مـاتَ شهـیدا گـویـد به عـلـی نـور تو را مـاه نـدارد دل جـز تو دگـر رهبـر دلـخـواه نـدارد بی تو دو جهان ارزش یک کاه ندارد مـن بی تـو بـمـانـم بـه خـدا راه نـدارد هرجا که تویی فاطمه هم هست در آنجا مَن ماتَ عـلـی حُبِ علی مـاتَ شهـیدا میگفت همیشه به همان حالت مضطر مردم؛ همه کارست عـلی بعد پـیـامـبر والله که من گـفـتـهام این جـمـله مکرر حـیـدر همۀ دین من و دین همه حـیدر با خون شده حک روی درِ خانۀ مولا مَن ماتَ عـلـی حُبِ علی مـاتَ شهـیدا من محو علی گشته ندانم که خطر چیست دل سوخته کی حس کند این آتش درچیست حالا که علی هست دگر داغ پسر چیست در حـفظ امامم چنین ضربۀ در چیست در پشتِ در ایـن است کـلام من شیـدا مَن ماتَ عـلـی حُبِ علی مـاتَ شهـیدا جانـم به فـدای عـلـی و قلب صبورش بر عهد خودش بود و ننازید به زورش دادند از آن کوچه غـریبـانه عـبـورش در کـوچه شکـستند تـمـامی غـرورش جـانم به لب آمد عـلـی و خـنـدۀ اعداء مَن ماتَ عـلـی حُبِ علی مـاتَ شهـیدا
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بغـضی مـیـان قـلـب دشمـن ها بمـاند وقـتی که دست مـرتـضی بـالا بمـاند بعد از نـبـوت می رسد وقـت امـامت تا پـیـروی از ظلم بـی مـعـنـا بـمـانـد در بین بستر..مضطرب، پیـغـمبر ما فـکـرش شـده شاید عـلـی تنـهـا بمـاند آری؛ همین شد عـاقبت قسمت برایش این که عـلـی تـنهـاتـرین مـولا بمـاند مـانـده مـیـان بی وفـایـی هـای کـوفـه در شـهـر اشـبـاح الرجال آیا بماند...؟ با این همـه تنـهـایـی اش او غـم ندارد تا در کـنـارش هـمسرش زهـرا بماند زهـرا امـیـرالمـومنـین میخواند او را در پشت در، بـر بـیـعـتش حتی بماند در آتش بغض سقـیـفه آه…میسوخت در پـشت در با او چه شد اما…بماند ای مـعـنـی زیـبـایی دنـیـای مـولا… بی تو چـرا حـیـدر در این دنیـا بـماند
: امتیاز
|
جسارت عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها در بازپس گیری قبالۀ فدک
وقتـی که جنگ داس با گـل در بگیرد گـلـخـانه را انـدوه سـرتـا سـر بگـیـرد بـر طعنه های تـنـد و تـیـز داس لعنت نگذاشت یـاس خـانه برگ و بر بگیرد مشتش گره کرده سرش فـریـاد مـیـزد بنچاق را می خواست از مـادر بگـیرد جــای گـلاب از آن گـل آتـش گـرفـتـه با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد یک گوشواره عهد را با گوش بشکست امکـان ندارد عهـد خود از سر بگیرد بر غـیـرت پـوشیه اش برخـورد بـانـو باید تـقـاص از رنگ نـیـلـوفر بگـیـرد بی اعـتـنـا بر خـاک چـادر بـاز پـاشـد باید که طفـل خویش را در بر بگیـرد میرفت خـانـه بـاغـبــان تـنـهـا نـمـاند تا رنگ لاله پـهـلـوی بـسـتـر بـگـیـرد او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد ایـنـگـونه جـام از سـاقـی کوثر بگیرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
اشک از چشم تـرم افتاد دستم بسته بود پیش چشمم همسرم افتاد دستم بسته بود صبر کردم صبر لیکن دشمنم شرمی نکرد آتش کیـن در حـرم افتاد دستم بسته بود قهـرمان جنگ ها بودم، اگر در کوچه ها پیش مـردم پیـکـرم افتاد دستم بسته بود کینه ها که گُر بگیرد زود دعوا مى شود یـاد فـتـح خـیـبـرم افـتـاد دستم بسته بود فاطمه بال سفر تا عرش اعلاى من است با قـلافـى شَه پـرم افـتـاد دستم بسته بود یک نفر با چهل نفر درگیر شد تا عاقبت زیر پـاها لـشـکـرم افـتاد دستم بسته بود پشت در،یک سوّم از سادات را آتش زدند آیـه اى از کـوثـرم افـتـاد دستم بسته بود روی گلبرگم نشان دست نامردی نشست زیر چـشمانش وَرم افتاد دستم بسته بود به گـمـانـم میخ را محکم نکوبیدم به در در به روى همسرم افتاد دستم بسته بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی خسته شدی شکسته شدی مختصرشدی شرمنده ام بخاطر من زخـم خورده ای روزی که در مقابل دشمن سپـر شدی افـتـادی از نـفـس – نـفـسـت بـند آمده افـتاده ای به بستر غـم محـتـضر شدی هـیـزم به دست های مـدیـنـه که آمدند مجروح دود آتش و زخـمـی در شدی آتش زبـانـه مـیـزد و در نیـمه باز بود فهمیـدم از صدا زدنـت بی پـسـر شدی این شـهـر چـشـم دیـدن ما را نـداشتـند از چـشـم های شـور مـدینه نظر شدی هـمـسایه ها رعـایت حـالت نمی کـنـند وقتی بـرای دشمن دون درد سـر شدی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
می شویمت که آب شـوم در عـزایِ تو یا خویش را به خاک سپـارم بجای تو قـسـمـت نـبـود نـیـتِ گهـواره ساخـتن تـابـوت شـد تـمـامـیِ چـوبش برایِ تو خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو گُـم شد مـیـانِ خـنـدۀ مَـردُم صدایِ تو در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو حـالا زمـانِ غـسـلِ تو فهمیـده ام چـرا رویِ تو را نـدیـد کـسـی تا شـفـایِ تو
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
درمقامی که عقیق سرخ از زر بهتر است اشکهایم بال معراج است،از پَر بهتر است با زبان دل فـقط حـرف خودم را می زنم نامه بر این روزها باشد کبوتر بهتر است گرچه بـالا می برد سجـده مـقـام بـنـده را چند ثـانـیـه نـشستن پـای منبر بهتر است منبری را که دلش با مهر مولا گرم نیست در همان مسجد بسوزانش برادربهتر است از سر اخلاص حمدش را به جا می آورم آنکه از آغـاز یادم داده کـوثـر بهتر است گرچه فرقی نیست بین ساقی وکوثر ولی بارها فرموده پیغمبر که مادر بهتر است مصحف زهرا به غیر از سینۀ معصوم نیست سر مستور خـدا در پرده آخـر بهتر است وقـت بـالا بـردن در؛ حـرز نـام فـاطـمـه از همه عـالم برای مرد خـیـبر بهتر است هرکسی بو برده از غیرت شهادت میدهد در نگاه مرد مرگ از اشک همسر بهتر است از زمانی که شنـیدم در به پهلویت گرفت حس من این است،اصلاً خانه بی در بهتر است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
راضی به هر قضایِ خدا می روی علی چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی دارم به فـتـحِ خـیـبـر تو فـکـر می کـنـم با دستهـای بـسـتـه کجـا می روی علی؟ ای سرشناس شهر، چه رخ داده یا علی! مسجـد چرا بـدون عـبـا می روی علی؟ آشـفـتـه حــالِ فـاطـمـۀ پـشتِ در نـبـاش قدرِ خودت،به هول و ولا می روی علی آیـیـنـۀ شـکـسـتــۀ این کـوچـه هـا مـنــم از من شکسته تر تو چرا می روی علی؟ بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است! داری چه زود کـربـبلا می روی عـلـی! این کوچه، آخـرش تـه گـودال می رسد داری میان حـرمـلـه ها مـی روی عـلـی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
نـرو ای هـمـدم تـنـهـایـی بـابـا، مـادر می شود بعد تو بابا تک و تـنها، مـادر چه مگر بر سر تو رفته در آن کوچۀ شوم پس از آن حادثه افـتاده ای از پا، مادر آخرین بار که گیسوی مرا شانه زدی لـرزۀ دست تو لـرزانـده دلـم را مـادر من و بی مادری، ای وای، برایم زود است کاش می شد که از اینجا بروم با مادر
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دل بى سوز و گداز از غم زهرا دل نيست دل اگر نشكند از ماتم او، جز گِل نيست خون و اشك از دل و از ديده ما میجوشد فاطمه صورت خود را ز على می پوشد عمر كوتاه تو، اى فاطمه فهرست غم است قـبـر پنهان تو روشنـگـر اوج ستم است رفتى، اما ز تو منظومۀ غـم بر جا ماند با دل خستـه و بشكسته عـلـى تـنهـا ماند اثــر دسـت سـتــم از رخ نـيــلـى نــرود هرگز از ياد على، ضربت سيلى نـرود با عـلـى راز نگـفـتى تو ز بـازوى كبود باپدرگوى كه بعد از تو چه بود و چه نبود شهراگر شهر تو، پس حمله به آن خانه چرا مرگ جانسوز چرا؟ دفن غريبانه چرا؟ داغ ما آتش و ميخِ در و سينه است هنوز مدفن گمشده در شهـر مدينه است هنوز
: امتیاز
|
تشییع و تدفین حضرت زهرا سلام الله علیها
تـا عـلی ماهَـش بـه سـوی قبر بُرد مـاه، رخ از شـرم، پـشت ابـر بُرد آرزوهـا را عـلــی در خـاک کـرد خاک هـم گویی گریـبان چاک کرد زد صدا: ای خاک، جـانـانم بگـیر تن نـمانـده هیـچ از او، جـانم بگیر نــاگــهـان بـر یــاری دســت خــدا دسـتی آمد، همچو دست مصـطـفی گوهرش را از صدف، دریا گرفت احـمد از دامـاد خود، زهـرا گرفت گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُـل وی بَر تو خُرد، یکسر جزء و کل از من ایـن آزرده جانت را بگـیـر بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگـیـر بــار دیــگـر، هـدیـۀ داور بـگــیـر کــوثـــرت از سـاقـی کـوثـر بگیر می کِشد خجلت عـلی از محضرت یــاس دادی، می دهـد نـیــلـوفــرت
: امتیاز
|
تقدیم به شهدای مدافع حرم
در آن زمان که روح به قالب دمیده اند ما را غـلام حضرت عشق آفـریـده اند روز ازل به دست پُر از مهـر فـاطمه گـویـا برای لـشـگـر حـیـدر خـریده اند مردان راست قامت این سرزمین فقط در ابـتـدای درب حــرم ها خـمـیـده اند کی آرزوی روضۀ رضـوان نموده اند آنان که در جــوار حـرم آرمـیـده انـد؟ ما را ز درد و داغ نترسان که از قدیم مـردان این قـبـیـلـه هـمه داغ دیـده انـد چـون آهـن انـد کـه آبـدیـده مـحـکـم انـد گرچه میان روضه گـریـبـان دریده اند چون کوه استوار و چو پروانه عاشقند شمع اند و پای محفل زهـرا چکـیده اند داغی دوباره بر دل زیـنـب نـمـی شود مـا را مـدافــعــان حــرم آفــریــده انــد
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ایـستـادنـد؛ جـسـورانـه تـمـاشـا کـردنـد خون به قلب علی و حضرت زهرا کردند عده ای مُهر سکوتی به لبِ خود زده اند عـده ای در سرشان نیّـت دعـوا کردند اصلا انگار نه انگار که بیت زهراست هـیـزم آورده و هم شعـله مُـهـیّـا کردند با وصایـای نـبـی با خـوشان این مردم بعد پـیـغـمـبـرشـان آه چه بـد تـا کردند انـتـقـام از عـلـی و از اُحُد و خیبر بود بی جهت نیست که این قائله برپا کردند لشگـر کـیـنـه حریف گـلِ ریحـانه نشد یـا غـلاف آمـده و حـلِّ مُـعـمّـا کـردنـد به تـلافی ز عـلی همسر او را زده اند میـخ را در وسط سـیـنـۀ او جـا کـردند
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
باغ هستی بی صفا می شد اگر زهرا نبود عطر گل از گل جدا می شد اگر زهرا نبود تیره گی در اولین برخورد با خورشید عشق چـیره بر آیینه ها می شد اگر زهـرا نبود ارتزاق آفـتاب از روی عـالمتاب اوست این جهان ظلمت سرا می شد اگر زهرا نبود ابـرهـای کـفـر آلـود از نـسـیـم فـتـنـه ها در هوای دل رها می شد اگر زهرا نبود در دل امواج طوفان زای اقیانوس دهر فلک دین بی ناخدا می شد اگر زهرا نبود نصرت حق در بر کفر از فداکاری اوست کفر حق را رهنما می شد اگر زهرا نبود قــامت یـکـتــا پـرسـتـانـی همـانند عـلـی زیر بار غم دو تا می شد اگر زهرا نبود پهلویش بشکست تا بتخانه را در هم شکست سامری صاحب لوا می شد اگر زهرا نبود گرچه خود شد پرپر اما داد بر قرآن حیات محو دین مصطفی می شد اگر زهرا نبود عشق اگر دارد حیات از اوست یاسر بی گمان عشق، در عالم فنا می شد اگر زهرا نبود
: امتیاز
|
وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بت پـرستان کـعـبـۀ تـوحـیـد را آذر زدند روز روشن با لگـد بیت خـدا را در زدنـد در مدینه هر چه گـردیدند، گـل پـیـدا نشد جای گل با شاخه هیزم به زهرا سر زدند روی ناموس خدا ودست شیطان وای من این جنایتْ پیشگان، سیلی به پیغمبر زدند دست بابا بسته، مادر بر زمین افـتاده بود چار کودک مثل مـرغ نیـم بسمل پر زدند روبهان دیدند شیر حق بود مـأمور صبـر روی دست همسر او، ضربه محکم تر زدند کاش بـیـرون مـدیـنـه یا میـان کـوچه بود مـادر سـادات را در خـانـۀ حــیـدر زدنـد بیشتر دردش به قلب زار دختر می نشست ضربه هایی را که روی شانه مادر زدند انـبـیا از درد پیچـیدند در جنّت به خویش ضـربـه تا بر پهلوی صـدیـقه اطهر زدند سورۀ کـوثـر به قتل فـاطـمه تـفسیـر شد در حریم وحی سیلی بر رخ کـوثـر زدند قصه مسمار را با کس مگو "میثم"، بدان قلب زهرا سوخت برقلب علی خنجرزدند
: امتیاز
|
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
منکران قـتل زهــرا گـوش گـوش حـامــیـان قـاتـل زهــرا خــمــوش قتل دخت مصطفی افـسـانه نیـست قصۀ شمع و گل و پـروانه نـیـست آتـش افــروزی به بـیـت بـوتـراب پیش ما روشن تر است از آفـتـاب دارم از اهـــل تـسـنــن چــل سـنـد چـل سند جـمـلـه صحیح و مستـنـد که فـلانی گـفـت با حـبـل الـمـتـیـن نـفـس پـیـغـمـبـر امـیـرالـمـؤمنـیـن کای علی بیرون بیـا از خـانـه بـاز بر خـلـیـفـه دست بیـعـت کن دراز گر ز خـانـه پــای نگـذاری بـرون ور نـیـایـی جـانب مـسـجـد کـنـون بـه خـداونـدی که جـان داد و تـنـم خـانـه را بـا اهـلـش آتـش می زنـم پاسـخـش گـفـتـا یکـی در آن میـان با چه جرأت از تو سر زد این بیان هیـچ می دانی که در این انـجـمـن زینبش هست و حسین است و حسن گـفت حـتـی با حـسیـن و با حـسـن بـایــدم ایـن خــانــه را آتــش زدن او بـرون اسـتـاده مــولا در درون او قسم خورد و عـلی نـامـد بـرون چون عـلـی بـیـرون نـیـامد آن دَنِی آتــشـش افـکـنـد بـر بـیـت عــلــی از هـجــوم دشـمــنـان در بـاز شـد حـمـلـه بـر بـیـت الـولا آغـاز شــد حـال مـی پـرسـم کـه آیـا فـاطــمـه بـی تــفـاوت بـود در بـیـن هــمـه؟ نیست هرگز یک مسلمان بـاورش فـاطـمـه غـافل شود از رهــبــرش بـیـن دشـمـن یـــار را تـنـهــا نـهـد بهر حـفـظ جـان؛ عــلـی را وانـهــد او از اول پـشـت در اسـتـاده بــود بـر دفـاع شـیــر حــق آمــاده بــود دیـد دشـمـن گشته زهــرا ســدّ راه تــــازیـــانــــه رفــت بـــــالا؛ آه آه ســـدّ راه خـویـش را بـرداشـتــنــد پـای در بـیـت خـــدا بـگـذاشـتــنــد داشت زهرا دامن حـیـدر به دسـت زان غلاف تیغ دستش را شکـست "میثم" اینجا دیده را خـونـبـار کـن باز هـم ایــن بـیـت را تکـرار کـن قـتـل نـامــوس خـدا افـسانه نـیست قصه شـمع و گـل و پـروانه نیست
: امتیاز
|